برای بعضیها بیشتر شبیه یک مسابقه دو است؛ آن هم دوی استقامت. همان که باید حسابی خودت را آماده کرده باشی. همان که باید بدوی و خسته نشوی.
همان که خیلیها به خط پایانش نمیرسند و آنهایی هم که از خط پایان عبور میکنند، حسابی از نا و نفس افتادهاند. مقصود از این شبه مسابقه، همان ماجرای قدیمی انتخاب بهترین مدرسه و ثبتنام دانشآموز است. همان که با تعطیلی مدرسهها آغاز میشود و پدر و مادرها باید در کنار هزار و یک کار دیگر، از صبح تا شب بدوند و بگردند و تلاش کنند تا یک مدرسه مناسب و باب میل خود و جیبشان ـ البته از نگاه خودشان ـ بیابند و تازه وقتی مدرسه پیدا شد، باید آن دویدن اساسی ـ مانند صد متر آخر مسابقه ـ را شروع کنند تا با صد اما و اگر و شاید، فرزند دلبندشان را در آن مدرسه خوشنام و نشان، ثبتنام کنند.
اگر در محدوده نباشید، بازندهاید
هوا بس ناجوانمردانه گرم است، اما پدر و مادرها چارهای ندارند، باید بیایند و فرزندشان را حضوری و گاه پس از امتحانات کتبی و شفاهی در مدرسه ثبتنام کنند. در میان والدینی که پوشه به دست در حیاط و راهروهای مدرسه ایستاده و راه میروند، بعضیها خوشحال و راضی، کارها را انجام میدهند، فرزندشان ثبتنام میشود و به خانه برمیگردند و بعضیهای دیگر هم سرگردان و مستاصل در کار این ماراتن نفسگیر میمانند و به این فکر میکنند که چطور باید مسئولان مدرسه را راضی کرد تا این دانشآموز هم در همان مدرسه ثبتنام شود؟